-
غذاهایی که ترجمه میشدند
جمعه 27 اردیبهشت 1398 12:37
غذاهایی که ترجمه میشدند سحر سلیمیان که مسئولیت نگارش و ویراستاری کتاب را برعهده داشته است از زمان همکاریاش با این بانوان ایتالیایی میگوید: نقش من در تدوین کتاب زمانی شروع شد که میخواستیم از زبان انگلیسی به زبان فارسی آن را ترجمه کنیم به همین دلیل بیشتر در جنبه نگارشی کتاب اثر داشتم. سرآشپزان این کتاب خودشان تمام...
-
ترزاماریا شوزمن
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 12:47
به گفته آنجلیکا روسی تا پیش از این چند کتاب آشپزی ایرانی را با شوزمن خوانده بودند که بتوانند برای خود الگویی را طراحی کنند؛ همچنین در چند کلاس آموزش آشپزی ایرانی هم شرکت کرد بودند و متوجه شدند که چنین کتابی که با مواد اولیه ایرانی برای تهیه غذایی از یک ملت دیگر باشد تاکنون تالیف نشده است. این بانوی ایتالیایی درباره...
-
از ناشران میخواهیم تا پایان خرداد کار نکنند!
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 09:02
از ناشران میخواهیم تا پایان خرداد کار نکنند! رهنمایی در ارائه راهکاری که فروشندگان کتاب در نظر گرفتهاند، بیان کرد: یکسری از همکاران کتابفروش سعی میکنند با تخفیف فشار رکود را کمتر کنند اما باز نمایشگاه جذابیت خود را برای کتابخوانها دارد و مورد استقبال قرار میگیرد. این فعال بازار کتاب درباره اقداماتی که با در نظر...
-
دانلود کتاب آموزش درام نوازی راک
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 08:59
دانلود کتاب آموزش درام نوازی راک توضیحات بیشتر و دانلود
-
دانلود قرار گرفتن پشت درام ست
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 08:59
دانلود قرار گرفتن پشت درام ست توضیحات بیشتر و دانلود
-
دانلود کتاب آموزش بیت ها و ریتم ها
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 08:37
دانلود کتاب آموزش بیت ها و ریتم ها توضیحات بیشتر و دانلود
-
دانلود کتاب آموزش سبک های درام نوزای راک معاصر
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 08:36
دانلود کتاب آموزش سبک های درام نوزای راک معاصر توضیحات بیشتر و دانلود
-
دانلود کتاب یادگیری مقدمات درامز
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 08:36
دانلود کتاب یادگیری مقدمات درامز توضیحات بیشتر و دانلود
-
من تقریبا نیمی از پنجاه سال نداشتم
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 06:57
ارواح گفت: "من تقریبا نیمی از پنجاه سال نداشتم." "البته من نیازی نیست، اما یکی از آن ها را از دست می دهد. فکر نمی کنم خودم معرفی کنم؟ سر نیکلاس د ممیسی پورپینگتون در خدمت شما. ارواح ساکن برج گرفیندور. " رون به طور ناگهانی گفت: "من می دانم چه کسی هستی." "برادران من به شما در مورد من...
-
زنان در علم: 50 پیشگامی که جهان را تغییر دادند
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 06:56
کتاب زنان در علم: 50 پیشگامی که جهان را تغییر دادند در میانههای دوم سال 2018 زنان در تاریخ تقریبا صد کرسی را در مجلس نمایندگان به ثبت رساندند. این کتاب از ایگنوتوفسکی یک پیشنهاد جالب است که برای بزرگسالان و حتی نسل بعدی زیستشناسان، فضانوردان و مهندسان میتواند هدیهای هیجانانگیز باشد.
-
کتاب پاسخهای کوتاه به سوالات بزرگ
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1398 22:37
پاسخهای کوتاه به سوالات بزرگ دومین کتابی که برای خواندن در سال 2019 پیشنهاد میشود، کتابی است از استیفن هاوکینگ با عنوان «پاسخهای کوتاه به سوالات بزرگ» است. ایدههای جدید در بیگ بنگ؛ خلق نظریاتی درباره زمان و فضا و سیاهچاله؛ ساخته ذهن استیفن هاوکینگ، مشهورترین دانشمند قرن است. وی در کتاب نهایی خود سوالاتی را مطرح...
-
افزاش قیمت کتابها در هر دوره چاپ جدید
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 19:06
درباره روند افزاش قیمت کتابها در هر دوره چاپ جدید و تاثیر آن بر اقتصاد کتابفروشیها توضیح داد: کتابی که 50 هزار تومان فروختیم، با قیمت 100 هزار تومان از ناشر خریداری میشود. با این رویه بدهی کتابفروشیها به ناشران و توزیعکنندگان هر روز افزایش مییابد. مدیر کتابخانه طهوری با بیان اینکه روند افزایش قیمت کتابها باعث...
-
لباس فرم
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 19:05
در این لحظه قایق به آرامی به دیوار بندر حمله کرد. هاگرید روزنامه خود را به هم زد و آنها مراحل سنگ را بر روی خیابان برافراشتند. Passersby در Hagrid بسیاری از خیره شدن به عنوان آنها از طریق شهر کوچک به ایستگاه راه می رفت. هری نمی توانست آنها را سرزنش کند. هگارد نه تنها دو برابر قد دیگران بود، بلکه به چیزهای کاملا عادی...
-
دنبال هقرید بر روی سنگ رفت
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 19:04
هری دنبال هقرید بر روی سنگ رفت. آسمان اکنون کاملا روشن بود و دریا در نور خورشید درخشید. قایق عمو ونون استخدام شده بود هنوز هم وجود دارد، با آب زیادی در پایین پس از طوفان. هری پرسید: "چطور اینجا بودی؟" نگاهی به اطراف قایق دیگری داد. "پرواز کرد،" گفت: هیگرید. "پرواز کرد؟" "آره - اما ما...
-
سکه های جادوگر
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 19:04
حجاری با صدای بلند خیره شد، بلند شد و بلند شد. "هری، امروز هری، بهتر است، باید لندن را" خرید تمام دانشکده فارغ التحصیلی "بدانیم. هری سکه های جادوگر را عوض کرد و به آنها نگاه کرد. او فقط به چیزی فکر کرده بود که باعث شد او احساس کند که بالون شاد درون او یک سوراخ بوده است. "ام - هقرید؟" هاگرید...
-
کوچه دیاگون
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 19:03
کوچه دیاگون هری صبح روز بعد زد. اگر چه او می توانست بگوید روز روشن بود، اما چشمانش را تنگ کرد. "او یک رویا بود،" او به شدت به خود گفت. "من خواب یک غول به نام هقرید آمد به من بگو من رفتم به یک مدرسه برای جادوگران. وقتی چشمانم را باز می کنم در کمد من در خانه هستم ناگهان سر و صدا با صدای بلند پخش شد. هری...
-
من این نامه ها را خوانده ام
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 19:03
اما عمو ورنون بدون مبارزه نمیخواست. "آیا من به شما گفتم که او نمی رود؟" او اشعار. "او به Stonewall High می رود و از آن سپاسگزار خواهد بود. من این نامه ها را خوانده ام و او نیاز به همه نوع زباله - کتاب های طلسم و پیچ و تاب و - " "اگر او می خواهد تر برو، یک مغگ بزرگ مانند شما او را متوقف نخواهد...
-
در روز شنبه
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 18:23
در روز شنبه، همه چیز از دست خارج شد. بیست و چهار نامه به هری داغ عمه Petunia از طریق پنجره اتاق نشیمن. در حالی که عمو ورنون تماس های تلفنی خشمگین به اداره پست ساخته شده و فراورده های لبنی تلاش برای پیدا کردن کسی به شکایت به، خاله پتونیا حروف در پردازنده مواد غذایی خود را تکه تکه شود. "چه کسی بر روی زمین می خواهد...
-
هری به هوا پرید
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 18:23
هری به هوا پرید او بر روی چیزی شبیه به چیزی شبیه به یک دست و پا - چیزی زنده! چراغ طبقه بالا و به وحشت خود هری متوجه بود که بزرگ، چیزی کدویی چهره عموی خود شده است کلیک. عمو ورنون دروغ گفته بودند در پای درب جلو در یک کیسه خواب، و به وضوح surethat هری دقیقا همان چیزی است او شده است می خواهم به تلاش برای پنجشنبه او در هری...
-
ساعت زنگ دار تعمیر شده
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 18:22
صبح روز بعد صبحانه، همه آرام بود. دادلی در شوک بود. او فریاد زد بود، پدر او سرنگون با چوب ذوب خود، بر روی هدف بیمار شده، لگد مادرش، و لاک پشت خود را از طریق سقف گلخانه ای پرتاب می شود، و او بی سر و صدا بود اتاق خود دارند نه به عقب. هری در این زمان دیروز فکر میکرد و تلخ میخواهد نامه را در سالن باز کند. عمو ونون و عمه...
-
این یک اشتباه نبود
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 18:22
"هیچکس. به واسطه اشتباه خطاب به شما بود، "عمو ورنون به زودی گفت. "من آن را سوزانده ام." هری گریان گفت: "این یک اشتباه نبود." کمد من روی آن بود. " "خستگی!" عمو Vernon و یک زن و شوهر از عنکبوت از سقف افتاد. او چند نفس عمیق کشید و سپس چهره خود را به لبخندی که کاملا دردناک بود...
-
تقاضا
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 18:22
عمو ونون، پر کردن نامه در داخل پاکت نامه. هری حرکت نکرد. "من می خواهم نامه من!" او فریاد زد: "اجازه دهید من آن را ببینید!" تقاضا دادلی. "خارج!" عمو ورنون سرگردان، هری و دادلی از طریق خلال گردن خود و سه نفره به سالن کوبیدند و درب آشپزخانه را پشت سر گذاشتند. هری و دادلی فورا یک مبارزه خنده...